زندگینامه
تولد
سیدابوالقاسم داودالموسوی، معروف به موسوی دامغانی، فرزند سیدمحمد است و در سال 1323ه.ش در روستای حسن آباد از توابع دامغان در خانواده مذهبی و شیفته اهل بیت (علیهم السلام) متولد شد.(1)
تبار پاک
جدّ سیدابوالقاسم، مرحوم کربلایی سیدحاجی بود که ابتدا در خور و بیابانک زندگی میکرد، اما بر اثر ظلم و ستم خوانین، از آنجا کوچ کرد و پس از طی، حدود 300 کیلومتر راه کویر، به حسن آباد رسید و در آنجا مقیم شد.
او از استادن قرآن در منطقه بود و سالیان متمادی به تعلیم کتاب الهی و برگزاری جلسات قرائت قرآن اشتغال داشت.(2)
سیدمحمد، پدر سیدابوالقاسم پس از چهل سال اشتغال به کشاورزی در روستای حسن آباد، به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و به پیروی از پدر بزرگوارش مرحوم سیدحاجی، در این شهر به تعلیم قرآن مشغول شد.
سیدمحمد، با اینکه در این اواخر از یک چشم نابینا شد، بیش از 85 سال از عمر شریفش میگذشت، باز هم سعی میکرد اوقات زندگیش را با تعلیم قرآن به جوانان و نوجوانان روشنی بخشد.(3)
از وی سه فرزند پسر به نامهای سید جعفر (سالیان طولانی است در مدرسه فیضیّه در خدمت علما و روحانیان میباشد)، شهید ابوالقاسم (این نوشتار در یاد و خاطره او به رشته تحریر در آمده است) و سید ابوالفضل (در شورای سیاست گذاری ائمه جمعه، در تهران مشغول به خدمت است)(4) به یادگار مانده است.
ورود به حوزه علمیه
سید از کودکی طبعی بلند و همتی والا و علاقهای شدید به فراگیری علوم اسلامی داشت، بدین جهت، پس از گذراندن دوره ابتدایی در حسن آباد، در سال 1337 ه.ش و در حالی که بیش از 14 سال نداشت، به دامغان آمد و در یکی از مدارس علمیه آن شهر، مشغول تحصیل شد.(5)
عزیمت به قم
سیدابوالقاسم در سال 1341 ه.ش برای ادامه تحصیل عازم قم شد، و در مدرسه حجتیه، ساکن گردید. در همین سال لباس مقدس روحانیت به تن کرد و سفرهای تبلیغیاش را آغاز نمود.
او سعی داشت به مناطقی سفر کند که کمتر کسی به آنجا میرفت. لذا با دوچرخه به روستاهایی میرفت که حتی از جاده نیز محروم بودند.
وی از ابتدای ورود به شهر مقدس قم، شیفته امام خمینی (ره) گشت تا آنجا که مرتب به بیت ایشان رفت و آمد میکرد و اکثر شبها در نماز جماعت آن حضرت حاضر میشد.(6)
اساتید
سیدابوالقاسم داودالموسوی در طول ایام تحصیل از محضر اساتید و علمای بزرگواری بهرهمند گردید که اسامی بعضی از آنها چنین است:
-1 شهید غلامرضا سلطانی
وی در سال 1322 ه.ش در بخش اشتهارد از توابع شهرستان کرج متولد شد. پس از پایان دوره متوسطه وارد حوزه علمیه گردید و به درجه اجتهاد نائل آمد. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم، تبلیغ و ارشاد مردم و تألیف چند جلد کتاب، خدمت ارزندهای به اسلام و مسلمین نمود، و پس از پیروزی انقلاب در سمت حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی کرج و امامت جمعه اشتهارد و نمایندگی مردم کرج در مجلس شورای اسلامی، مشغول به خدمت گردید و عاقبت در تاریخ 1364/12/1 با حمله دو جنگنده رژیم بعث عراق به هواپیمای مسافربری حامل وی و شاگردش شهید داودالموسوی و پیش از چهل تن از بهترین یاران امام و انقلاب، در نزدکی اهواز، به فیض شهادت نائل آمد.(7)
-2 آیت اللّه مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری یزدی
-3 آیت اللّه حسین وحید خراسانی
-4 آیت اللّه حاج شیخ اسماعیل صالحی مازندرانی
-5 آیت اللّه حاج شیخ علی مشکینی
-6 آیت اللّه ابوالقاسم خزعلی
-7 آیت اللّه شیخ یحیی انصاری شیرازی
-8 حجت الاسلام محی الدین فاضل هرندی
مبارزات
سیدابوالقاسم از همان ابتدای ورود به قم، در جریان 15خرداد 42 و شروع نهضت پیروزمند امام خمینی (ره) قرار گرفت. خود در این باره چنین میگوید:
« امام به مناسبت وفات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مجلس سوگواری تشکیل داده، در منزل خویش مجلس عزاداری برپا میداشت. روزی سخن از قرارداد ننگین کاپیتولاسیون به میان آمد و امام در جمع مردم از قم و برخی شهرهای دیگر، سخنان مهمی بر علیه نظام و سیاستهای غربی حکومت ایراد کردند، هفت روز بعد در قم حکومت نظامی اعلام شد، و امام را به تهران بردند، من از آن تاریخ فعالیتهای سیاسی خود را در کنار تحصیل و درس آغاز کردم. »(8)
پس از تبعید امام (ره) مرحوم شهید داودالموسوی همراه افرادی چون شهید محمد منتظری شبها در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در مسجد بالاسر برای سلامتی و رهایی حضرت امام خمینی (ره) دعای توسل میخواندند.(9)
در زمان طاغوت با تهیه دستگاه تایپ و استنسیل، اعلامیههای امام را که از نجف به ایران میآمد، تکثیر میکرد و با ماشین فولکس خود مخفیانه در شهرهای مختلف پخش مینمود. او در شهرها و روستاهای زیادی با سخنرانیهای گرم و افشاگرانه مردم را بیدار و با اهداف امام خمینی (ره) آشنا میساخت. در این راه بارها دستگیر و به زندان افتاد و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت. از جمله یک بار به همراه شهید محمد منتظری و آیت اللّه حاج شیخ احمد جنّتی در زندان قزل قلعه در بند شد. امّا هرگز در راهی که انتخاب کرده بود، سستی به خود راه نداد.
وی در آن دوران برای تهیه تسلیحات برای مبارزه مسلّحانه نیز اقدام کرد و چند قبضه، سلاح گرم تهیه نمود و در شهر قائم در منزل پدرش مخفی ساخت و گاهی به برادرانش اظهار میداشت که چه موقع خواهد رسید که از این اسلحهها بر ضد حاکمان جور استفاده کنیم؟!
در سال 56 و 57 ه.ش و ایام اوجگیری انقلاب یکی از پیشتازان مبارزه و شرکت در راهمپیماییهای قم بود، و اگر کسی مجروح میشد، او با ماشین آنها را از صحنه درگیری خارج و به مراکز درمانی میرساند، و لذا بارها با لباس خونین به منزل خویش میرفت.(10)
در یکی از راهپیماییها که طلاب و علما و دیگر اقشار مردم به سوی منزل آیت اللّه حسین نوری همدانی در حرکت بودند، مقابل مزار شیخان که رسیدند، مزدوران رژیم، به سوی مردم تیراندازی کردند، و عدهای شهید و مجروح شدند. در آن گیر و دار که هر کسی برای نجات جان خود میکوشید، شهید موسوی، مجروحین را جمع آوری و به بیمارستان کامکار میرسانید و در راه نجات آنها تلاش میکرد.
محمدی یکی از اعضاء ساواک قم، در مقابل بیمارستان کامکار از شهید موسوی میپرسد؛ دیشب در مسجد بالاسر حضرت معصومه (سلام الله علیها) چه کسی اعلامیه پخش میکرد؟ اگر به این سؤال جواب بدهی به تو میگویم امروز چند نفر شهید شدهاند.
سیدابوالقاسم موسوی جواب میدهد: دیشب من اعلامیه پخش میکردم. او نیز میگوید: امروز 7نفر شهید شدند.
مبارزات و راهپیماییها هر روز و هر شب ادامه داشت تا اینکه پایههای رژیم ستمشاهی پهلوی، یکی پس از دیگری فرو ریخت و نهضت امام (ره) به پیروزی نزدیک گردید. امام خمینی (ره) اعلام کرد به ایران میآید، شهید موسوی نیز یکی از اعضاء هیئت استقبال از امام بود. روز 12بهمن 57 امام وارد ایران شد و تا 22 بهمن که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید، در مدرسه علوی مستقر بود. شهید موسوی نیز در آنجا در خدمت امام و انقلاب به فعالیت مشغول بود.(11)
پس از پیروزی انقلاب
با پشت سر گذاردن دوران ظلمت و تاریکی و طلوع پیروزی، یاران امام که همه رنجها و ستمهای ظالمان را با تمام وجود لمس کردهبودند، برای حفظ دستاوردهای انقلاب، باز هم با پذیرش مسؤولیتهای سنگین دین خویش را به اسلام و انقلاب ادا کردند.
شهید موسوی نیز در مسؤولیتهای گوناگون، به ادامه خدمت پرداخت که اهم آنها از این قرار است:
-1 کنترل پادگان لویزان (ستاد نیروی زمینی)
-2 فعالیت و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی دامغان در سال 1358 ه.ش.
-3 تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دامغان، همراه با دیگر یاران.
-4 تشکیل دادگاه انقلاب دامغان.
-5 حاکم شرع دادسرای انقلاب اسلامی و محاکمه بعضی از مفسدین و اشرار.
-6 خدمت در جهاد سازندگی دامغان.
-7 نماینده امام (ره) در هیأت هفت نفره احیاء و واگذاری زمین استان سمنان.
-8 نماینده امام (ره) و امام جمعه رامهرمز از سال 60 تا 1363 ه.ش.
-9 نماینده مردم رامهرمز در مجلس شورای اسلامی، در دوره دوم مجلس.(12)
ویژگیهای اخلاقی
شهید سیدابوالقاسم داودالموسوی، روحانی مبارز، زجر کشیده، دلسوخته انقلاب و محرومین، تلاشگر خستگی ناپذیر، عاشق امام (ره) و ولایت بود. از نظر اخلاقی نیز، ویژگیهای داشت که در این مختصر نمیگنجد، به عنوان نمونه بعضی از صفات برجستهاش را متذکر میشویم.
مطیع خدا و اولیاء معصومین
او در راه اطاعت از خداوند متعال همه سختیها را با آغوش باز پذیرا بود. آنچه را موجب رضای خدا، و وظیفه الهی خویش میدید، عمل میکرد و لحظهای به فکر خود و موقعیت اجتماعیاش نبود. در همه کارها به خدا توکل میکرد و تنها به او امید داشت.(13)
پیشگام در کارهای نیک
پیشی گرفتن در نیکوکاری جزء سرشتش بود، هر کجا احساس میکرد، کمکی از دستش ساخته است، از همه زودتر اقدام میکرد.
در دوران آغازین طلبگی اش در دامغان آیت اللّه دامغانی در نظر داشت مسجدی بنا کند، در جلسهای که مردم حضور داشتند، مطلب را با آنان در میان گذاشت و از آنها درخواست کمک کرد.
سیدابوالقاسم در آن مجلس حاضر بود، زودتر از همه با صدای بلند گفت: «من ده تومان و ده روز هم کار میکنم».
مرحوم آیت اللّه دامغانی دست سیدابوالقاسم را بلند میکند و میگوید: «مردم از این پس نیکوکاری را بیاموزید.»(14)
شهید داودالموسوی، استراحت را برای دیگران میخواست و خود را برای آسایش مردم به زحمت میانداخت.
زمانی بر اثر خرابی قناتهای روستای حسن آباد مردم دچار کم آبی شدند. این روحانی فداکار، وارد کار شد و با رجوع به ریش سفیدان و کمک پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قناتها را لای روبی و آباد کرد و مردم را از کمبود آب نجات بخشید.
مهربانی و کمک به محرومین
آقای فراتی میگوید: یکی از خصوصیات بارز شهید داودالموسوی این بود که با مردم گرم و صمیمی برخورد میکرد. یک بار، روبروی مدرسه خان با من دست داد و همین طور با هم صحبت میکردیم و میرفتیم. تا مدرسه فیضیه دست مرا رها نکرد، هنوز گرمی محبتآمیز دستش را در دستم احساس میکنم.
کسی را نمییابی که با او آشنا باشد و محبتش را در دل نداشته باشد.(15) بدین سبب کمک به دیگران به ویژه محرومین، را از وظایف خود میدانست و بخش مهمی از زندگی او را تشکیل میداد.
در ایّامی که امام جمعه رامهرمز بود، از تهران و علمای قم کمک مالی میگرفت و برای خانوادههای محروم لباس و مواد غذایی تهیه میکرد و به منازل آنها میبرد.
سید محمدسجادی، یکی از طلاب دامغانی که بنا به دعوت آن شهید مدتی در حوزه علمیه آیت اللّه بهبهانی رامهرمز تدریس میکرد، میگوید: هیچ کس حق نداشت مانع ورود مراجعه کنندگان شود و آنقدر مراجعین را به حضور میپذیرفت که ضعف بر ایشان غالب میشد و مردم رسیدگی به مسایل خود را به وقت دیگری میگذاشتند.
در اوایل جنگ تحمیلی عراق، حدود پنجاه هزار آواره جنگی در رامهرمز اسکان داده بودند، که 25000 نفر داخل شهر و 25000 نفر در چادرهای بیرون شهر ساکن بودند. شهید داودالموسوی تمام کارهای آنها را رسیدگی میکرد. حتی دعواهای خانوادگی آنها را حل و فصل مینمود.
در سنگر مجلس شورای اسلامی نیز در طرحها و لوایح با جدیت مدافع پابرهنگان بود.(16)
تبلیغ و ارشاد
برای نصیحت و موعظه و تبلیغ اسلام ارزش خاصی قائل بود. سخنرانیها و خطابههایش قبل از انقلاب شیوا و جذّاب افشاگر جنایات ظالمین و بیانگر حق و حقیقت بود. بارها از طرف مأمورین رژیم به اداره آگاهی برده شد و از او خواستند که تعهد بسپارد تا در منبرهایش بحث سیاسی نکند، اما او نپذیرفت، و آنچه را وظیفه میدانست، بیان میکرد مدتی از منبر و سخنرانی ممنوع شد؛ لیکن در بین مردم و پائین منبر حقایق را بیان میکرد.
او شیفته هدایت جوانان بود، در سالهای 1348 تا 1356 ه.ش در تهران ( شمیران) به همراهی شهید سیدحسن شاهچراغی و جمعی از دوستان روحانی برای جوانان و نوجوانان برنامههای تابستانی داشتند.
صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع میکردند و کلاسهای اعتقادی و سیاسی برپا مینمودند، گاهی، عوامل رژیم، با آن برخورد میکردند و کلاسها را تعطیل مینمودند.
وی مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از قم به تهران میآمد و جلسات مختلفی را اداره میکرد. و این را برای خود وظیفه میدانست.(17)
حفظ بیت المال و بی اعتنایی به دنیا
یکی دیگر از ویژگیهای شهید داودالموسوی، بیتوجهی به دنیا و زخارف آن بود. پشت پا زدن به خواستههای نفسانی یکی از نمونههای آشکار آن است.
در تمام طول زندگی در منزلی که زمین آن هم وقف بود، به سر میبرد. وقتی هم که پیشنهاد تعویض آن را به او دادند، نپذیرفت.
برادرش آقا سیدجعفر میگوید: ایامی که امام جمعه رامهرمز بود، اموال زیادی از بیت المال در اختیارش بود، گاهی میدید که کیسههای مملو از پول در خانه دارد. با این حال به من میگفت: مقداری پول داری به من قرض بدهی...؟ او مصمم بود که از اموال بیت المال در مصارف شخصی هیچ استفاده نکند.
عشق به امام و یاران او
امام (ره) را مقتدا و مراد خویش میدانست و در هر حال حتی زیر شکنجههای ساواک این علاقه را کتمان نمیکرد.
گاهی برای دستیابی به نوار سخنان ایشان در زمان طاغوت، فرسنگها راه میرفت و زحمتها و خطرهای فراوانی را به جان میخرید.
علاقه شدیدی به شهید سیدمحمد بهشتی و یاران او داشت، بعد از حادثه 7 تیر 1360 ه.ش در تشییع جنازه آن شهیدان بزرگوار، با پای پیاده تا بهشت زهرا آمد به گونهای که تمام کف پاهایش تاول زده بود.(18)
تهجد و عبادت
وی در عبادت و شب زنده داری و دقت در اقامه نماز اول وقت ممتاز بود. بعد از اینکه به اهمیت نماز اول وقت واقف گردید، برای اینکه مبادا از این امر مهم غافل شود، با خدا عهد کرده بود، اگر نمازش از اوّل وقت تأخیر بیفتد، صد تومان، صدقه بدهد.(19)
شیفته شهادت
در خطبههای نماز جمعه رامهرمز جوانان را برای رفتن به جبهه دعوت میکرد. خود نیز در جبهه حضور فعّال داشت و عاشق شهادت بود. بارها میگفت: عده زیادی را به جهاد فرستادهام و به مقام رفیع شهادت رسیدهاند، لیکن خودم هنوز به این مقام نائل نشدهام.
در بعضی مواقع، با اصرار از خداوند متعال شهادت را میطلبید.(20) برادرش سید جعفر میگوید: شب جمعهای به همراه خانواده در منزلشان (نزدیک مجلس شورای اسلامی) بودیم، سیدابوالقاسم مشغول خواندن دعای کمیل بود، در بین دعا، در حالی که شدیدا منقلب شده بود و اشک میریخت، خطاب به دوستانش که شهید شده بودند، این کلمات را بر زبان جاری میکرد:
شما با تشویق من به جبهه رفتید و به فیض شهادت رسیدید، امّا من، هنوز ماندهام! سپس یکی یکی را نام میبرد و میگفت شما آن بالا مرا نیز صدا بزنید و به شدت میگریست و میگفت: شما کجا و من کجا؟!
پرواز در پرواز
سید ابوالقاسم، روز اوّل اسفند 1364 با پنجاه تن از شخصیتهای مملکتی و روحانیان و یاوران انقلاب، که در میان آنان حجت الاسلام شهید حاج شیخ فضل اللّه محلاتی نماینده امام (ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هفت تن دیگر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، و چند تن از قضات دادگستری وجود داشتند، در حالی که توسط هواپیمای مسافربری متعلق به شرکت آسمان عازم جبهههای اهواز بودند، در نزدیکی اهواز از سوی دو فرزند جنگنده متجاوز عراقی مورد حمله قرار گرفتند و در منطقه ویسی در 25 کیلومتری شمال اهواز با سقوط هواپیمایشان به شهادت رسیدند.
آری شهید داودالموسوی با همین هواپیما پرواز کرد، اما نه تنها پرواز در آسمان زمین که، پرواز به سوی کوی دوست و ملکوت اعلی، و پرواز به سوی آسمان قدس ربوبی.
عاشق سوخته جان را چو بر بال شکست
بال جان واشد و تا منزل جانان پر زد
از آن جا که این گروه عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زیادی از علما و روحانیون به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، این روز به عنوان «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذاری گردید.
حضرت امام خمینی (ره) در پیامی که به روحانیت صادر کردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانیت در میادین نبرد با کفر و شرک و نفاق چنین فرمود:
« ... خدا را سپاس میگذاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه، و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است.» (21)
از سوی امام خمینی (ره) در تاریخ سوم اسفند 1364 به همین مناسبت پیامی دیگر صادر شد که در آن چنین آمده است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
جنایتکاران که در جنگ جبههها و به ویژه جبهه « فاو» خود را عاجز میبینند و سراسیمه به هر دری میزنند و برای نجات خود به هر حشیشی متوسل میشوند، به جنایت مفتضحانه دیگری دست زدند که آبروی نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوایی اخیر بود که جمع کثیری از هموطنان عزیز ما را به شهادت رساندند.
... امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سوی او میروند، از محضر خود کامیاب فرماید... و به این عزیزانی که در این جنایت هوایی به سوی او پرواز کردهاند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد... (22)
بخشی از وصیتنامه
سید جعفر میگوید: در همان روز شهادت و در هواپیما وصیتنامهاش را نوشته است و تا لحظه شهادت مشغول نوشتن بوده و شاید در نظر داشته چند جمله دیگر بنویسد، که با حمله به هواپیما و سقوط آن، جانش به ملکوت اعلی پر میکشد.
چون که تاریخ نوشتن وصیتنامه همان اول اسفند میباشد و هنوز ناتمام میباشد. نسخه اصلی وصیت نامه شهید داودالموسوی که به خون مطهرش رنگین شده است در منزل نگهداری میشود. او در این وصیت نامه، توصیههای زیادی نسبت به مردم، و خانواده و فرزندانش دارد که گوشههایی از آن چنین است:
بسم اللّه الرّحمن الرحیم
الّذین آمنوا و جاهدوا و جاهدوا فی سبیل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند اللّه و اولئک هم الفائزون.
التوبه:20
خداوند متعال توفیق نصیب فرمود به همراه جمعی از روحانیون معظم و نمایندگان محترم روانه جبههها کعبه دلهای عاشقان خدا و ایثار و شهادت بشویم...
امید است که اگر خداوند لایق دید و شایسته ورود به بارگاه ربوبی یافت و به محفل عباد صالح و شهداء و صدیقین اجازه ورود فرمود این وصیت به عنوان آخرین کلماتی که از زبان دل بر میخیزد، برای فرزندانم و همسرم و والدین گرامم و اخوان ارجمند و همشیره مهربانم و وابستگان محترم و دوستان عزیز و همشهریان و همکاران و موکلین محترم و مردم شهید پرور و رشید کشور و همه خدمتگزاران فداکار به یادگار بماند.
با اعتقاد به یگانگی خدای لایزال و قادر متعال، علیم و حکیم و مدبر امور و فعال ما یشاء، و رسالت انبیاء عظام الهی، بالاخص خاتم انبیاء پیامبر بزرگ اسلام (صل الله علیه و آله) و امامت دوازده امام معصوم (علیهم السلام) و ولایت فقیه و اعتقاد به حقانیت و مرگ و سؤال در قبر و حساب و کتاب و میزان و صراط و بهشت و جهنم و امید به رحمت و غفران الهی وصیت خودم را آغاز میکنم: پدر بزرگوارم شما زحمت فراوان کشیدید و هنوز هم فراوان تحمل میکنید. من از محبت و زحمات شما نتوانستم حق شناسی کنم و حق شما را نتوانستم رعایت نمایم و همچنین حقوق مادر سخت مهربانم. اولا حلالم کنید و ثانیا اگر خدا مرا لایق شهادت دید در عزایم جدّا صبر کنید که خدا با صابران است...
فرزندان عزیزم، نور چشمانم... امید است خودتان با تمسک به قرآن کریم و تأسی به اهل بیت و تبعیت از اسلام و تعلیمات آن که دین انسان سازی و مکتب رشد و تعالی روحی و تکامل معنوی است، و قادر است انسانهایی همچون پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و خدیجه کبری و ائمه هدی (علیهم السلام) و امام امت، رهبر بزرگمان، و بزرگانی همچون شهدای محراب و شهید مظلوم بهشتی عزیز و آیت اللّه بزرگوار مطهری و دیگر بزرگان را پرورش دهد. امید است شما بتوانید قصور مرا جبران کنید و با الهام گرفتن از آیات کتاب خدا و رهنمودهای اولیاء خدا و مراقبت از خویش و پرهیز از هوای نفس و تهذیب اخلاق و تزکیه نفس، محبوب فدا و رهرو راه انبیاء و ائمه طاهرین بشوید. و مایه عزت اسلام و فخر امام زمان روشنی چشم ما باشید...(23)
محل دفن
بدن پاک و مطهر شهید سیدابوالقاسم موسوی دامغانی در ایوان شرقی پائین مسجد طباطبائی ورودی مسجد بالاسر حضرت معصومه (سلام الله علیها)در کنار تربت شهید حاج شیخ فضل اللّه محلاتی به خاک سپرده شده است و در ذیل سنگ قبر شهید محلاتی، این جملات را میخوانیم:
«... حجت الاسلام سیدابوالقاسم موسوی دامغانی که در روز اول اسفند 1364 در فاجعه هوایی به دست مزدوران بعثی به شهادت رسید».
روهش شاد و راهش مستدام باد
_____________________________________________
پی نوشتها:
1- معراج شهادت، یادنامه شهید محلاتی و همراهان شهیدش در سانحه هوایی، دفتر نمایندگی حضرت امام در سپاه پاسداران اسلامی، ص .121
2- گفتگو با حجت الاسلام سید محمدباقر موسوی؛ فرزند شهید.
3- گفتگو با سید جعفر، برادر شهید.
4- همان؛ و گفتگو با سید محمدباقر، فرزند شهید.
5- سیمای رامهرمز، سعید بابائی(حائری)، ج اول، 1373ص .139
6- همان، ص .140 - 139
7- معراج شهادت، ص .126
8- سیمای رامهرمز، سعید بابائی، ص .140
9- سرانجام در همان جایی که مراسم دعای توسل برگزار کرده، برای اولین بار فعالیت رسمی سیاسی را آغاز کرده بود، به خاک سپرده شد. همان و گفتگو با برادر شهید.
10- گفتگو با سید محمد باقر، فرزند شهید و سید جعفر برادر شهید.
11- سیمای رامهرمز، سعید بابائی، ص 142 - 141و گفتگو با فرزند شهید.
12- همان.
13- روزنامه جمهوری اسلامی، پنج شنبه /30بهمن/ 76ش 5424از مقاله سید ابوالفضل موسوی برادر شهید.
14- سیمای رامهرمز، سعید بابائی، ص 139و گفتگو با برادر شهید.
15- گفتگو با علی اصغر فراتی از اهالی فرات دامغان(ساکن قم).
16- روزنامه جمهوری اسلامی، ش 5424ص 12گفتگو با سید جعفر، برادر شهید.
17- همان و سیمای رامهرمز، ص .143
18- همان.
19- روزنامه جمهوری اسلامی، ش 5424و گفتگو با سید جعفر برادر شهید.
20- همان.
21- روزنامه جمهوری اسلامی، ش 5424ص .12
22- معراج شهادت، ص مقدمه.
23- عروج خونین شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی) وصیتنامه(